loading...

وبلاگ شخصی یک برنامه نویس

سینا مرادی

بازدید : 517
سه شنبه 1 ارديبهشت 1399 زمان : 2:42
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

وبلاگ شخصی یک برنامه نویس

اخیرا یه آهنگی به نام Livin' in a World Without You از آلبوم رزهای سیاه 2008 و از گروه راکی با نام The Rasmus شنیدم که به معنی واقعی هر بار موقع شنیدنش خشکم میزنه...

این آهنگ بی نظیره... البته دو نسخه از اون وجود داره که هر دو شنیدنی هستن اما احتمالا نسخه آکوستیک اون بتونه اشکتون رو در بیاره...

متن انگلیسی شعر رو اینجا میذارم. اگه کسی دوست داشت بگه ترجمشم میذارم. ترجمه کردن این شعر بی نظیر جزو وقت‌های تلف شده عمر نمیتونه محسوب بشه...

رزهای سیاه

عنوان: زندگی در دنیایی بدون تو- Livin' in a World Without You

آلبوم: رزهای سیاه- 2008 - Black Roses(Deluxe Edition)

خواننده: The Rasmus

شاعر(ترانه سرا): Lauri Yloenen/ Pauli Rantasalmi/ Desmond Child

It's hard to believe that it came to this
You paralyzed my body with a poison kiss
For 40 days and nights I was chained to your bed
You thought that was the end of the story
Something inside me called freedom came alive
Living in a world without you


You told me my darling
Without me you're nothing
You taught me to look in your eyes
And fed me your sweet lies


Suddenly someone will stare in the window
Looking outside at the sky that had never been blue
Oh there's a world without you
I see the light
Living in a world without you
Oh there is hope to guide me
I will survive
Living in a world without you


Its hard to believe that it came to this
You paralyzed my body with a poison kiss
For 40 days and nights I was chained to your bed
You thought that was the end of the story
Something inside me called freedom came alive
Living in a world without you


You put me together
Then trashed me for pleasure
You used me again and again
Abused me, confused me


Suddenly naked I run through your garden
Right through the gates of the past and I'm finally free
Oh there's a world without you
I see the light
Living in a world without you
Oh there is hope to guide me
I will survive
Living in a world without you


Its hard to believe that it came to this
You paralyzed my body with a poison kiss
For 40 days and nights I was chained to your bed
You thought that was the end of the story
Something inside me called freedom came alive
Living in a world without you

Its hard to believe that it came to this
You paralyzed my body with a poison kiss
For 40 days and nights I was chained to your bed
You thought that was the end of the story
Something inside me called freedom came alive
Living in a world without you


Oh there's a world without you
I see the light
Living in a world without you
Oh there is hope beside me
I will survive
Living in a world without you
Living in a world without you
Living in a world without you
Living in a world without you
Living in a world without you

بازدید : 314
سه شنبه 1 ارديبهشت 1399 زمان : 2:42
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

وبلاگ شخصی یک برنامه نویس

سکوت می‌کنم ولی ته دلم غوغاست
به طعنه فاش بگویم، قیامتی برپاست

قیامتی که چه سنگ وچه شیشه می‌شکند
تفاوتی نکند، شعله تند و بی‌پرواست

میان مهر سکوت و تلاطم دل من
همیشه‌هاله‌ای ازعشق؛ انجمن آراست

همیشه ناب‌ترین نوع عشق ورزیدن
درون سینه آشفته و پر از نجواست

سکوت لحظه اقرار حرف‌های دل است
سکوت می‌کنم اما دلم پر از غوغاست

شاعر: نجمه مولوی

بازدید : 287
سه شنبه 5 اسفند 1398 زمان : 2:27
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

وبلاگ شخصی یک برنامه نویس

‏همه این نشانه‌های نگارشی، در فارسی و اکثر زبان‌ها، به کلمه پیش از خود می‌چسبند و با کلمه بعدی فاصله دارند:

. نقطه
، ویرگول
؛ نقطه‌ویرگول
: دونقطه
؟ علامت پرسش
! علامت تعجب
» گیومه بسته
) پارانتز بسته
] کروشه بسته
} آکولاد بسته

‏اما علایم زیر، کاملا بر عکسند و از کلمه قبلی فاصله دارند و به کلمه بعد از خود می‌چسبند:

« گیومه باز
( پارانتز باز
[ کروشه باز
{ آکولاد باز

البته یک استثنا برای پارانتز باز داریم. مثلا: آن کتاب(ها) را بخوان.

یعنی معلوم نیست که یک کتاب است یا چند کتاب و هر دو حالت متصور است.

‏علامت سه نقطه [...] هم دو کاربرد اصلی دارد. اگر ادامه یک کلمه ناقص است، که باید به آن بچسبد.

اما اگر ادامه یک جمله ناقص است یا چیز مبهمی‌را نمایندگی می‌کند، مثل یک کلمه است و باید حریمش، از هر دو طرف رعایت شود و از کلمه قبل و بعد از خودش، فاصله داشته باشد.

‏علامت خط پیوند [-]، برای ساختن کلمات ترکیبی استفاده می‌شود (مانند اقتصادی-اجتماعی) و باید به هر دو کلمه قبل و بعد از خودش بچسبد.

اما خط فاصله، که اغلب در اندازه‌های متفاوت مانند – و — استفاده می‌شود، برای جدا کردن است و باید از هر دو عبارت قبل و بعد از خودش فاصله داشته باشد.

‏خط مورب / هم، که اغلب برای جدا کردن دو یا چند حالت استفاده می‌شود، می‌تواند به هر دو کلمه قبل و بعد از خودش بچسبد. اما حالتی نیز که از هر دو کلمه قبل و بعدش فاصله داشته باشد، رایج است.

بازدید : 373
يکشنبه 3 اسفند 1398 زمان : 22:23
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

وبلاگ شخصی یک برنامه نویس

مدیر حراست ما نظر لطفی به من داره. بهم گفت:" فلانی یک جوان خوب سراغ نداری ؟ میخواهیم یکنفر رو استخدام کنیم"

بهش گفتم :" یک جوان خوب و امین می‌شناسم. خیلی خوش اخلاق و سلامت است. انسان معتقدی است ولی با همه فکری میسازد و خیلی به مردم سخت نمیگیرد. اما به ظاهرش خیلی میرسد. موهایش را بلند میگذارد و روغن میزند و تقریبا نیمی‌از درآمدش را صرف عطر میکند. و البته دو نفر از عموهایش از معاندین اسلام هستند"

خندید و گفت:" بابا این که میگی وضعش خیلی خرابه. اصلا با ما و شرایطمون سازگار نیست. اینجا همه بچه هیئتی و مسلمون و انقلابی هستند. اصلا نمیشه نزدیک اداره ما هم بیاد"

بهش گفتم :" اینهایی که من گفتم مشخصات پیامبر اسلام بود"

هر دو نفر ساکت شدیم و دیگه صحبتی نکردیم...

برگرفته از Okay

بازدید : 329
يکشنبه 3 اسفند 1398 زمان : 22:23
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

وبلاگ شخصی یک برنامه نویس

دلشکسته

در برکه‌ی خاموش دلم‌ ماه ندارم
جز ترک تو‌‌‌ای عشق دگر راه ندارم

انگار همه سوی دلم سنگ پراندَند...
انگار دگر راهی به جز چاه ندارم

دیوانه مَخوانید منِ سَر به هوا را ...
من توشه‌ای جز این سرِ گمراه ندارم

دیروز دلم خرمنی از عشق تو را داشت
امروز به غیر از تَلی از کاه ندارم

هر کس به طریقی به دلم سنگ جفا زَد
در سینه‌ی خود جز غم جانکاه ندارم

#آشتیانی
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌برگرفته از @JanJiyarlr

بازدید : 241
يکشنبه 3 اسفند 1398 زمان : 22:23
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

وبلاگ شخصی یک برنامه نویس

میگویند که دو برادر بودند پس از مرگ پدر یکی جای پدر به زرگری نشسته دیگری تا از وسوسه نفس شیطانی به دور ماند از مردم کناره گرفته و غار نشین گردید.
روزی قافله‌‌‌ای از جلو غار گذشته و چون به شهر برادر میرفتند، برادر غارنشین غربالی پر از آب کرده به قافله سالار میدهد تا در شهر به برادرش برساند.
منظورش این بود که از ریاضت و دوری از خلایق به این مقام رسیده که غربال سوراخ سوراخ را پر از آب میتواند کرد بی آنکه بریزد.
چون قافله سالار به شهر و بازار محل کسب برادر میرسد و امانتی را می‌دهد، برادر آن را نخ بسته و از سقف دکان آویزان میکند و در عوض گلوله آتشی از کوره در آورده میان پنبه گذاشته و به قافله سالار میدهد تا آن را در جواب به برادرش بدهد.
چون برادر غار نشین برادر کاسب خود را کمتر از خود نمی‌بیند عزم دیدارش کرده و به شهر و دکان وی میرود.
در گوشه دکان چشم به برادر داشت و دید که برادر زرگرش بازوبندی از طلا را روی بازوی لخت زنی امتحان میکند،‌ دیدن این منظره همان و دگرگون شدن حالت نفسانی همان و در همین لحظه آبی که در غربال بود از سوراخ غربال رد شده و از سقف دکان به زمین میریزد.
چون زرگر این را می‌بیند میگوید:
ای برادر اگر به دکان نشستی و هنگام کسب و کار و دیدن زنان و لمس آنان آب از غربالت نریخت زاهد میباشی، وگرنه دور از اجتماع و عدم دسترس همه زاهد هستند...

و شعری از استاد سخن سعدی

شنیدم زاهدی در کوهساری
قناعت کرده از مردم به غاری
بدو گفتم چرا در شهر نائی
که از آزار غربت وا رهائی
بگفت آنجا پریرویان نغزند
چو گِل بسیار شد پیلان بلغزند

برگرفته از

@ancient

تعداد صفحات : 0

آمار سایت
  • کل مطالب : 10
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 20
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 47
  • بازدید کننده امروز : 44
  • باردید دیروز : 10
  • بازدید کننده دیروز : 11
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 110
  • بازدید ماه : 313
  • بازدید سال : 420
  • بازدید کلی : 13044
  • کدهای اختصاصی