loading...

وبلاگ شخصی یک برنامه نویس

سینا مرادی

بازدید : 260
سه شنبه 1 ارديبهشت 1399 زمان : 2:42
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

وبلاگ شخصی یک برنامه نویس

🔺اندکی درنگ!

🔹مردی وارد مسجدی شد تا کمی‌استراحت کند...

کفشهایش را گذاشت زیر سرش و خوابید.

طولی نکشید که دو نفر وارد مسجد شدند.

یکی از اون دو نفر گفت:

طلاها را بزاریم پشت منبر ،

اون یکی گفت: نه !

اون مرد بیداره وقتی ما بریم طلاها رو بر میداره.

گفتند: امتحانش میکنیم کفشایش را از زیر سرش برمیداریم

اگه بیدار باشه معلوم میشه.

مرد که حرفای اونا رو شنیده بود،

خودشو بخواب زد. اونها کفشایش را برداشتن و مرد هیچ واکنشی نشون نداد.

گفتند پس خوابه طلاها رو بذاریم پشت منبر...!

🔹بعد از رفتن آن دو مرد،

مرد خوش باور بلند شد و رفت که جعبه طلای اون دو رو بردارد اما اثری از طلا نبود و متوجه شد که همه این حرفا برای این بوده که در عین بیداری

کفشهایش را بدزدند...!

🔺و این گونه است که انسان خیلی وقت‌ها در طول زندگی همه چیز خود را خودخواسته از دست می‌دهد از جمله زمان و فرصت‌ها!

چرا که نگاه و توجهش به جایی است که نباید باش...

@qazvin_abad

نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 0

آمار سایت
  • کل مطالب : 10
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 14
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 24
  • بازدید کننده امروز : 22
  • باردید دیروز : 10
  • بازدید کننده دیروز : 11
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 87
  • بازدید ماه : 290
  • بازدید سال : 397
  • بازدید کلی : 13021
  • کدهای اختصاصی